جدول جو
جدول جو

معنی عجب نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

عجب نمودن
(بِ گَ دَ نِ کَ دَ)
تکبر کردن. خود را برتر دانستن. رجوع به عجب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ گِ رِ تَ)
نشان دادن عیب. نمایاندن نقص و عیب، عیب کردن. ایراد گرفتن:
سوزنی گر نکشد سرمۀ بینش در چشم
نتوان عیب نمودن نفس عیسی را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
تجنب کردن. پرهیزیدن. پرهیز کردن: هرکه درگاه ملوک را لازم گیرد و از تحمل رنجهای صعب... تجنب ننماید... هرآینه مراد خویش... او را استقبال نماید. (کلیله و دمنه). و رجوع به تجنب و تجنب کردن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ فِ / فُ دَ)
آزار کردن. ایذاء. اذیت. شکنجه کردن: وضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس نمودی. (گلستان). و رجوع به زجر، زجر کردن، زجر کشیدن و زجر دادن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ/ کِ دَ)
کسب کردن. تحصیل کردن. بدست کردن. بدست آوردن:
آنچه تو کسب نمایی ز برای دگریست
آسیا را چه ذخیره ست ز چندین تک و دو.
ظهیرفاریابی.
رجوع به کسب کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خومْ شُ دَ)
عجله کردن
لغت نامه دهخدا
(خَ /خِ دَ)
عشق ورزیدن. عشق کردن. تعشّق. (تاج المصادر بیهقی). تغزّل. (تاج المصادر بیهقی) : تعاشق، همدیگر عشق نمودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دارْ یَ / یِ زَ دَ)
علم کردن. آماده کردن، برافراشتن، بادبان کشیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به علم کردن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
لازم بودن. لازم به نظر رسیدن:
چه شیوه دارد اندر غمزۀ تو
که خونریزیش واجب مینماید.
عطار.
و رجوع به واجب و واجب کردن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
به شگفت آمدن. تعجب کردن. به شگفت ماندن:
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
عشق پیرانه سر از من عجبت می آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجنب نمودن
تصویر تجنب نمودن
پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم نمودن
تصویر علم نمودن
آماده کردن، بادبان کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
شگفتی نمودن به شگفت آمدن یا عجب آمدن کسی را. تعجب کردن وی: مرا عجب آمد
فرهنگ لغت هوشیار